در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !

متن مرتبط با «روز» در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! نوشته شده است

دیروز امروز. فردا؟

  • این پست رو نوشتم که بخش زیادی از محتویات ذهنیم رها بشن. خوندنش ارزشی نداره. توصیه نمیکنم. این دو روز رو مکتوب کردم فقط.  هزارتا چیز توی ذهنمه.. همه هم ضد و نقیض طوری که نمیدونم اصلا درستن یا غلط.. دیشب سرش درد میکرد که اومد خونه. حتی زودتر از ساعت کاری و توی تایم ظرف شستن من در حالی که هندزفری بلوتوثی محبوبم توی گوشم بود در رو وا کرد و یه لحظه بدجور ترسیدم چون بی خبر اومده بود. استامینوفن خورد و خوابید. پکر شدم اما خب دست خودش نبود.. دخترک رو قانع کردم بمونه خونه و رفتم از سوپری جفت خونه یکم چیپس و پفک خریدم کاری که شاید سالی یه بار بکنم! گفتم با هم بخوریم دلمون وا شه. بیدارش کردم هنوز سردرد داشت. پروژه موفقیت آمیز نبود. سهم خودمو خوردم بقیه شو براش گذاشتم کنار. خوابید و منم رفتم شام بپزم. چلو مرغ. با کلی التماس بیدارش کردم که یه چیزی بخوره. بعد یهو به فکرم رسید روغن بنفشه براش بزنم. پایه زیتون داشتیم‌. روش نوشته بود برای درمان سردرد. تا حالا امتحان نکرده بودیم. هر نقطه ای که نشونم داد درد داره روغن زدم و ماساژ. خوب شد. رفتم بچه رو بخوابونم. اومد توی اتاق گفت دوست دارم کنارتون باشم. گفتم چی شده؟ تو فکری؟ گفت از فروختن ماشین پشمونه. خب.. این موضوعی که من خیلی بازش نمیکنم توی گفتگوهامون چون اگر یک کلمه حرف بزنم فقط میتونم سرزنشش کنم و دلم خیلی پره. کمی حرف زد. این بچه هم ساعت دوازده و نیم خوابید. وقتی آب خواست، نون خواست، همسر براش آورد. امروز شارژ بودم. هشت که همسر رفت خودمو از توی تخت کندم. سریع پلنرم رو آوردم و برنامه هامو نوشتم. عالی عالی بودم. دخترک که بیدار شد با هم رفتیم خرید کردیم. صبحانه خوردیم. ناهار فلافل حاضر کردم و برای همسرم فرستادم. دو بار هم مکالمه داشتیم‌, ...ادامه مطلب

  • این روزهایمان

  • الهی شکر الهی شکر.. الحمدلله.. ذکر هایی که این روزا زیاد میاد رو زبونم.. الحمدلله بابت نعمت ماه مبارک رمضان .. و شب های قدرش.. که همسر رو حسابی تکون داد و من این روزها دارم از بهبود رابطه مون کیف میکنم و خوشحالم.. تونست اعتمادم رو دوباره جلب کنه و آرامش رو تجربه کنم.. و حالا میتونم رها باشم و هرچی پتانسیل دارم توی رابطه بذارم و اون حس یک طرفه بودن و تحت کنترل بودن رو ندارم.. قراره مشاورش رو عوض کنه و داروهاش رو هم منظم مصرف میکنه. دخترجان رو سه روز در هفته میبرم کلاس و توی این فاصله میرم کتابخونه و مشغول کارهام میشم و در برابر وسوسه های شیطان مقاومت میکنم که میگه اگه دومی رو بیاری آزادی تو از دست میدی :))  همچنان محتاج دعاهاتون هستیم. عیدتون مبارک. نماز و روزه هاتون قبول باشه.. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روز جمعه!

  • زل زدم به وسایلی که برای پیک نیک امروز آماده کرده بودم.. همه رو چیدم توی راهرو.. اما.. اونقدری دلم شکست که یه بند گریه کردم.. خودم تنها همه رو آماده‌ کرده بودم بدون کمک همسری که می تونست کمک کنه.. تا هفته ی پیش جمعه ها کلاس داشت و حتی هفته ی قبل یک جلسه ی کاری.. و ما توی این مدت تفریحات مون رو یا کنسل کردیم یا محدود که به کلاسش برسه اما حالا که امروزش خالیه و میتونستیم یه تفریح حسابی داشته باشیم و حتی برنامه شو‌ هم چیده بودیم، همراهی نکرد و من دلم شکست.. خیلی خیلی زیاد.. من واقعا به تفریح نیاز داشتم.. هفته ی سختی رو گذرونده بودم و میخواستم امروز بهم خوش بگذره.. حالا با صورتی پر از اشک نشستم گوشه ی مبل و واقعا نمیدونم بقیه ی روزمون چطور میگذره.. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این روزها

  • خب.. مدتهاست اینجا تبدیل شده به غم نوشت های من.. گاهی که خودم رو جای مخاطب میذارم میبینم چه ذهنیت بدی از خودم و روزگارم براش ساختم و قطعا که اینطور نیست و روزگار با خوشی و ناخوشی هاشه که میگذره.. حالا کمی هم از خوشی هاش بگم.. از زیارت پنجشنبه ی اول رجبی که گذشت و خاطره ی خوبی برامون ساخته شده به لط, ...ادامه مطلب

  • دومین روز دختر

  • امسال یه دخترک 16ماهه داریم بسی دلبر و شیرین زبون و ناز نازی یعنی اینقدر این بشر دلبری میکنه و ادا داره که نگووو :)) پر از ذوق و احساسه.. دیشب براش کیک پختیم و مولودی گذاشتیم و جشن کوچیکی برگزار کردیم.. عید همگی مبارک باشه.. و همچنین روز دختر.. بر هووی مامان :| ایشالا تو همه ی خونه ها صدای خنده و شیرین کاری دخترا بپیچه ^-^ ما که پسر نداریم اما قطعا دختر یه چیز دیگس آیکن پز دادن اونم تو چیزی که دست ما نیست و کار خداس :)), ...ادامه مطلب

  • روزهای مادر دختری

  • مامان جونم شنبه میاد تهران و این تنها دلیل شادی و انرژی این روزهای منه :) این بار برخلاف همیشه که نمیذاشتم کار کنه، کلی لیست غذا و اینا آماده کردم که تا اینجاست باهم بپزیم :)) صبح زود میرسه. انشاالله یه صبحانه مفصل آماده میکنم و میشینیم منتظر تا برسه :) هنوز نمیدونم کجاها قراره بریم ولی مطمئنا کنارش خوش میگذره بی نهایت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها