در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !

متن مرتبط با «احوالات» در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! نوشته شده است

خلاصه احوالات

  • هفته آینده قراره جنسیت نی نی مشخص بشه و پررنگ ترین ذوقم همینه ^•^ تو فکرمه ازین قرتی بازیا دربیارم در حد خرید یه بادکنک و ترکوندنش و اعلام جنسیت به همسر و شاید خانوادم :))  دیگه وقتشه فرزند ارشد رو هم خبردار کنیم کم کم.. هرروز میگه مامان دعا کن یه نی نی داشته باشیم :) دوست دارم همون موقع که از سونو برمیگردم برم مطابق با جنسیتش یه لباس بخرم. خیلی خودمو نگه داشتم تا حالا! دیروز صدای قلبشو توی مطب شنیدم و یه نفس عمیق کشیدم. دخترک باید عینکی بشه :) درست مثل بچگیای خودم‌. خیلی حرصم میگیره که این دختر همه چیش به باباش رفته چرا باید این یه موردشو از من بگیره :/ شنبه میخوایم بریم عینک انتخاب کنیم و البته ایشون به آرزوش میرسه :)) خب خب این نی نی که هنوز نمی دونیم چیه رزق مادی خوبی با خودش آورد و ما در کمال ناباوری خونه دار شدیم :) هنوزم مثل خواب و رویا می مونه برامون و اگر خدا بخواد قراره بزودی همونجا ساکن بشیم‌. احوالات من و همسر هم خیلی خوب داره میره جلو. خوب بلد شدیم از بحران ها عبور کنیم بس که گذروندیم شون :)) هردو سعی میکنیم رو به جلو حرکت کنیم و به نیازهای همدیگه توجه کنیم و برای حل مسئله تلاش کنیم. برای سلامتی من و نی نی خیلی دعا کنید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اندر احوالات

  • اصلا حال و حوصله عید رو ندارم.. آخر هفته دیگه دعوتیم جشن عقد پسرخاله همسر قم.. اسفند هم عروسی خواهرزاده شه.. اما دریغ از یه ذره شور و شوق.‌.  از همه ی این مراسمات فقط به هزینه ای که برامون داره فکر میکنم.. لباس میخوایم.. رفت و آمدش.. کادوی عروسی.. از اون بدتر دلخوری های عید که کجا بمونیم؟ سال تحویل پیش کی باشیم؟ مهمونی ها رو چکار کنیم؟ و قصه تکراری هرسال... خانواده من انتظار دارن ما همیشه خونه اونا باشیم.. و وقتی یه مهمونی از خانواده همسر میریم‌ مدام سوال میکنن که پس کی برمیگردین؟ از اونور خانواده همسر میگن باید پیش ما هم بمونید. حالا امسال ماشین هم نداریم و این خودش یعنی فاجعه.. خدایا دلم میخواد هرسال عید غیب بشم تا این تعطیلات زهرماری بگذره..  رابطم با همسر داره به مرحله بی تفاوتی میرسه. یعنی اینکه بعضی شبا نمیاد دیگه برام مهم نیست. یه کاری کرد که بدجوری از چشمم افتاد و کاملا سرد شدم. انگار توی دو تا دنیای متفاوتیم و وقتی میاد خونه هیچ حرفی ندارم که باهاش بزنم. دلم برای خودم میسوزه و اینو میخوام با مشاور مطرح کنم. حس میکنم دیگه نمیشناسمش. شاید اگه یه عذرخواهی درست و حسابی ازم میکرد و بابت ترک رفتارش تعهد میداد میتونست دلمو بدست بیاره اما بجاش منو مقصر دونست و شروع کرد به دلیل تراشی.. از این وضعیت خسته شدم. دعا کنید بخیر بگذره بخوانید, ...ادامه مطلب

  • احوالات جمعه ی ما

  • دوست داشتم امروز ناهارمون رو میبردیم بیرون میخوردیم .. پارکی .. فضای سبزی.. با این که بخاطر سرماخوردگیم خیلی حال و حوصله ندارم اما فکر میکنم برای تغییر روحیه و تجدید قوا خوب باشه. خیلی وقته که تفریح دونفره نداشتیم .. اون اوایل تفر, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها