اندر احوالات

ساخت وبلاگ

اصلا حال و حوصله عید رو ندارم..

آخر هفته دیگه دعوتیم جشن عقد پسرخاله همسر قم.. اسفند هم عروسی خواهرزاده شه.. اما دریغ از یه ذره شور و شوق.‌. 

از همه ی این مراسمات فقط به هزینه ای که برامون داره فکر میکنم.. لباس میخوایم.. رفت و آمدش.. کادوی عروسی..

از اون بدتر دلخوری های عید که کجا بمونیم؟ سال تحویل پیش کی باشیم؟ مهمونی ها رو چکار کنیم؟ و قصه تکراری هرسال...

خانواده من انتظار دارن ما همیشه خونه اونا باشیم.. و وقتی یه مهمونی از خانواده همسر میریم‌ مدام سوال میکنن که پس کی برمیگردین؟ از اونور خانواده همسر میگن باید پیش ما هم بمونید. حالا امسال ماشین هم نداریم و این خودش یعنی فاجعه.. خدایا دلم میخواد هرسال عید غیب بشم تا این تعطیلات زهرماری بگذره.. 

رابطم با همسر داره به مرحله بی تفاوتی میرسه. یعنی اینکه بعضی شبا نمیاد دیگه برام مهم نیست. یه کاری کرد که بدجوری از چشمم افتاد و کاملا سرد شدم. انگار توی دو تا دنیای متفاوتیم و وقتی میاد خونه هیچ حرفی ندارم که باهاش بزنم. دلم برای خودم میسوزه و اینو میخوام با مشاور مطرح کنم. حس میکنم دیگه نمیشناسمش. شاید اگه یه عذرخواهی درست و حسابی ازم میکرد و بابت ترک رفتارش تعهد میداد میتونست دلمو بدست بیاره اما بجاش منو مقصر دونست و شروع کرد به دلیل تراشی.. از این وضعیت خسته شدم. دعا کنید بخیر بگذره

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 101 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 3:36