خب بلاخره میخوام اینجا اعلام کنه کنم که ما از تهران رفتیم :) بعد از تحقیق و مشورت های اساسی به این نتیجه رسیدیم که تهران برای ما جای زندگی نیست. طبیعتا اساسی ترین مسئله کار همسر بود که اینجا اوکی بود و خیال مون راحت. تصمیم گرفتیم در شهری با امکانات کمتر ولی آرامش و آسایش بیشتر زندگی کنیم. و این یک ماه و نیم رو توی خونه خانواده هامون گذروندیم با شرایط بسیار سخت و فرسایشی. اگر خدا بخواد شنبه کلید خونه رو تحویل میگیریم و اسباب کشی میکنیم. دلم میخواد یک طومار بنویسم از سختی زندگی در خانه دیگران :))) فقط اینو بگم که هر دو سه روز یکبار قبل خواب زار زار گریه میکردم و هیچ کاری جز صبر برای گذشت زمان از دستم بر نمی اومد. خداییش قدیمیا چطور توی یک اتاق با خانواده شوهر زندگی میکردن؟ اصلا برام قابل هضم نیست :| من حتی به خانواده خودمم نمیتونم اینقدر نزدیک باشم! خلاصه که روزشماری میکنم بریم خونه خودمون. از تصمیم بزرگی که گرفتیم خوشحالیم و شما هم دعا کنید خدا کمک مون کنه و مثل همیشه هوامونو داشته باشه. بخوانید, ...ادامه مطلب
هرچی بیشتر میگذره، بیشتر به این نتیجه میرسم که ما نمیتونیم تا آخرعمر بمونیم تهران. در واقع زندگی در تهران برامون خوب نیست. و تنها وابستگی من در اینجا درسمه که نمیتونم ازش دل بکنم و حوزه ای که اهواز نداره و باید منصرف بشم از ادامه ش و این سخت تر از دل, ...ادامه مطلب