مامانی که دو هفته ست با گلودرد و سرفه های شدید درگیره.. دخترکی که دو روزه بی حال و سرماخوردست.. و پدری که تا حالا جون سالم به در برده :)) این است حال و روز خانواده ی ما.. دلم میخواد همه ی روز بخوابم.. حس میکنم خیلی ضعیف شدم.. سخت ترین کار حوصله کردن با دخترکوچولو.. اما.. فردا میایم راهپیمایی ^-^ با کالسکه., ...ادامه مطلب
من و مامان امشب توی عروسی لباس ست پوشیدیم :) یه پارچه ی مشترک رو دادیم خیاط دو تا پیراهن برامون دوخت. صورتی :) مدل شون کاملا مثل هم نیست ولی مشخصه. چندنفر بهمون گفتن. مامان میگه اون موقع که کوچیک بودی ازین کارا نمیکردن که ! عیبی نداره الان ست میکنیم :) میگم اگه یه دختر داشتم برا اونم لباس میدوختیم سه تا مثل هم :) ,دختری ...ادامه مطلب
مامان جونم شنبه میاد تهران و این تنها دلیل شادی و انرژی این روزهای منه :) این بار برخلاف همیشه که نمیذاشتم کار کنه، کلی لیست غذا و اینا آماده کردم که تا اینجاست باهم بپزیم :)) صبح زود میرسه. انشاالله یه صبحانه مفصل آماده میکنم و میشینیم منتظر تا برسه :) هنوز نمیدونم کجاها قراره بریم ولی مطمئنا کنارش خوش میگذره بی نهایت, ...ادامه مطلب
شک داشتم به مامان بگم یا نه .. از صبح که این خبر رو بهم داد به هم ریختم و دعا کردم همه برنامه ریزی هاش بهم بخوره ! زنگ زدم به مامان. آرومم کرد. راه حل داد. با هم مشورت کردیم و چند تا گزینه بهم پیشنهاد داد تا مطرح کنم. عالی بود. اگر خودم تنهایی با این مسئله مواجه میشدم قطعا اشتباه تصمیم میگرفتم و فقط اعصابم خرد میشد ! هرچند هنوز تصمیم نهایی گرفته نشده، هرچند میدونم باید از بعضی خواسته هام بگذرم، هرچند میدونم همه چی اونجور که من میخوام پیش نمیره، ولی خداروشکر که مامان هست و کمکم میکنه. خدایا خودت ختم به خیرش کن .. , ...ادامه مطلب