الله

ساخت وبلاگ

آمدم بنویسم دلم میخواهد خودم را مچاله کنم توی آغوشش و برایش از هر آنچه دلم میخواهد و ندارمش بگویم.. حالا که او خواب است و چند وقتی ست با خستگی میخوابد. بعد یادم آمد که حتی اگر بیدار بود و کنارش بودم هم نمیتوانستم از نداشته هایم برای مرد کمالگرایم چیزی بگویم. چون همه اش را به نقص تعبیر میکرد و نداشتن قدرت حل آنها و اصلا ماجرا آنطور که میخواستم پیش نمیرفت و در دور کمالگرایی می افتادیم. ذر واقع او نمیتوانست شنونده خوبی باشد اما..

چقدر خوب است که تو هستی خدای خوبم. قضاوتم نمیکنی. همیشه هستی حتی وقتی همه خوابند. هیچقت سرت شلوغ نیست. اصلا تو خودت از نگفته هایم خبرداری اما انگار از آن بالا با لبخند نشسته ای و مرا می شنوی مثل کسی که چیزی نمیداند. تو از من خواسته ای این هم صحبتی را. اینکه من بگویم چقدر از اوضاع گله دارم. بگویم امروزم چطور گذشت. برایت بگویم نگران چه چیزهایی هستم و وقتی خوب خالی شدم، انگاردست میکشی روی قلبم و آرامم میکنی. تو مهربان ترین و حامی ترین و بهترین چیزی هستی که میتوانستی باشی! من تا تو را دارم خوشحال ترینم

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 61 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 13:44