شهید آوردند..

ساخت وبلاگ

لباس های بابایش را هرجای خانه که می بیند، با انگشت های کوچکش اشاره میکند و میگوید : بابایی. بعد یک نگاهی به در می اندازد. میگویم بابا سرکاره.

..

چشم های دختران تان 4سال به در بود.. نه منتظر تماشای پدر.. نه منتظر آغوش پرمهر و امنش.. منتظر یک تابوت.. 

..

این روضه ها را دختردارها خوب می فهمند..

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1399 ساعت: 0:56