نفس عمییق

ساخت وبلاگ

بهم پیامک داد که بعد از ساعت ۲ باید بره جایی و یکی دو ساعت کار داره. قرار بود ۲ بیاد خونه. پنجشنبه ست مثلا! یکم بعدش زنگ زدم و گفتم واریز کنه. میخواستم برم سبزی بخرم برای مهمونی فردا و کمی ظرف و ظروف. با اکراه پرسیدم ساعت چند میای؟ ۶ خونه ای؟ با اطمینان گفت آررره زودتر از ۶ خونه ام حتما. و من توی دلم گفتم شک ندارم که مثل همیشه دیرتر از ۶ میای. و حالا ساعت چنده؟ از ۶ گذشته. و من یقین داشتم همینطور میشه. بنظرتون با این مرد بدقول چیکار کنم؟ مردی که همیشه نیست. هروقت نیازش داری کار داره. یا سرکار یا پای تلفن. و من رو کاملا ناامید کرده. یه وقتایی دلم میخواد همین بلا رو سرش بیارم و عجیبه که خودش از بدقولی متنفره ولی اینقدر متعهد نیست که حتی یه تلفن بکنه و بگه کارم طول کشیده. چقدر غمگینم. البته من حتی روی کمکش هم حساب نکرده بودم. ولی گفتم خریدا رو ساعت ۷ انجام بدیم برای فردا. چون سختمه با بچه برم و خوشم هم نمیاد و دستم سنگین میشه تا برسم خونه. نمیخوام بهش تلفن کنم. اما یه بغضی توی گلومه و بارها بهش گفتم با این کارش چه حس بدی بهم میده و اونم بهم حق داده و دفعه بعد دوباره همین کار رو تکرار کرده. واقعا ازتون میخوام اگر نظری، پیشنهادی دارید بهم بگید. من دیگه رد دادم :|

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 84 تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1402 ساعت: 0:02