شصت و یک

ساخت وبلاگ

سعی کردم قوی باشم. از همون روز اول شروع گلو درد. هرروز به نوبت برای خودم آبلیمو عسل، آویشن و چهارتخمه آماده کردم و خوردم. غذا پختم و ریتم زندگی مثل قبل ادامه داشت ! نمیدونم چی شد ولی در یک لحظه تصمیم گرفتم که لوس (!) بازی درنیارم و خودمو به مریضی نزنم. حتی دیرتر از همیشه به مامان خبر مریضیم رو دادم. با تمام این ها کارم به دکتر کشید و کپسول و آمپول. از این ناراحت نیستم. حرفم اینه که این مقاومت هامون در برابر حوادث زندگی چقدر ارزش منده؟ و اصلا درست هست یا نه؟ اگر من کمی کمتر به خودم فشار میوردم و حالت آدم های بیمار رو داشتم چی میشد؟ اگر امروز که همسر زنگ زد و یهویی خبر داد که برای ناهار خونه ست من سریع پانمیشدم و غذا نمیپختم چی می شد؟ آیا این تلاشم برای همسرم ارزشمنده یا تفاوتی نداره؟ چقدر باید توی زندگی انعطاف پذیر و قوی بود؟ آیا تحمل سختی ها لازمه؟ 

نظر شما چیه ؟

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52